کد خبر: ۳۷۴۸
۲۵ آبان ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

درخشش خانوادگی زنگنه‌ها در هنرهای نمایشی

تا چهل‌سالگی سراغ ورزش نرفته، مادری کرده و به قول خودش بچه‌ها را از آب و گل درآورده است. اما وقتی به پیشنهاد همسرش که اهل ورزش باستانی و رفتن به زورخانه است ورزش را شروع می‌کند، متوجه می‌شود که در این حوزه استعداد خوبی دارد. دو دخترش را هم همراه خود می‌کند و حالا در چهل‌ودو‌سالگی توانسته در مسابقات هنرهای نمایشی به همراه رومینا و رکسانا مقام کشوری به‌دست بیاورد.سودابه زنگنه حالا به پیشنهاد مربی‌اش یک قدم فراتر رفته و شانسش را در رشته رزمی تاپ‌فول‌کونتاکت هم امتحان کرده است و در آخرین دوره از مسابقات به عنوان فایتر(مبارز) حضور پیدا کرده است.

تا چهل‌سالگی سراغ ورزش نرفته، مادری کرده و به قول خودش بچه‌ها را از آب و گل درآورده است. اما وقتی به پیشنهاد همسرش که اهل ورزش باستانی و رفتن به زورخانه است ورزش را شروع می‌کند، متوجه می‌شود که در این حوزه استعداد خوبی دارد. دو دخترش را هم همراه خود می‌کند و حالا در چهل‌ودو‌سالگی توانسته در مسابقات هنرهای نمایشی به همراه رومینا و رکسانا مقام کشوری به‌دست بیاورد.

سودابه زنگنه حالا به پیشنهاد مربی‌اش یک قدم فراتر رفته و شانسش را در رشته رزمی تاپ‌فول‌کونتاکت هم امتحان کرده است و در آخرین دوره از مسابقات به عنوان فایتر(مبارز) حضور پیدا کرده است. رومینا هم که پیشینه تمرین در رشته تکواندو را دارد، مادرش را در این رشته همراهی کرده و هر دو با مدال‌های رنگارنگ به خانه برگشته‌اند، حالا پنج‌مدال زیبای سودابه خانم و دخترانش، نویدبخش شروع مسیری پرافتخار است. ساعتی را با این خانواده ساکن محله امامیه همراه می‌شویم تا حس تجربه مبارزه خانوادگی را از زبان خودشان بشنویم.

 

به من گفتند روحیه جنگنده‌ای داری

دخترها لباس رزمی به تن کرده‌اند و انگار آماده‌اند تا آنچه در میدان مبارزه به نمایش گذاشته‌اند برای ما هم اجرا کنند. سودابه خانم با شور و هیجان تعریف می‌کند: آخر شهریور امسال رفتیم برای مسابقات کشوری که در بزرگداشت شهید مدافع حرم حسن عبدالله‌زاده در تهران برگزار شد، هم در بخش هنرهای نمایشی و هم در رشته تاپ‌فول‌کونتاکت؛ یک رشته رزمی تلفیقی که استادش حسن خادم است و شهید عبدالله‌زاده هم رشته ورزشی‌اش همین بوده است. 

ترکیبی از سرعت پای تکواندو و قدرت دست کیک‌بوکسینگ. البته اول تصمیم مبارزه نداشتیم و فقط برای مسابقه هنرهای نمایشی آماده شده بودیم ولی بعد یک ماه که تمرین کردیم به من گفتند روحیه جنگنده خوبی داری، بیا به عنوان فایتر(مبارز) هم شرکت کن. بدم نیامد و خواستم شانسم را امتحان کنم. هر سه‌مان در بخش هنرهای نمایشی شرکت کردیم ولی فقط من و رومینا دختر بزرگم برای فایت آماده شدیم.

دخترها نگاهشان به صورت مادر است، حواسشان جمع است که نکته‌ای از قلم نیفتد. سودابه خانم ادامه می‌دهد: من در بخش هنرهای نمایشی پیشکسوتان در استرانگ، نانچیکو و دفاع و حمله با چوب حضور داشتم. یعنی سه نمایش و درنهایت هم مدال برنز را به دست آوردم. در فایت هم اولین مبارزه‌ام را بردم و دومی که در برابر یک استاد با کمربند مشکی بود باختم و در این بخش هم برنز آوردم. رکسانا مبارزه نداشت و در هنرهای فردی مدال نقره را کسب کرد.


ضربات پای تکواندو به دادم رسید

رومینا می‌گوید: رکسانا با این نمایش‌هایی که داشت همراه تیم خراسان رضوی قهرمان شد و تیم طلا گرفت، خواهرم در رتبه‌بندی تیم نونهالان به‌طور فردی نقره به دست آورد. من هم مدال برنز را کسب کردم، در نمایش شادو! یعنی کیک‌بوکسینگ بدون ضربه.

بعد یک ماه که تمرین کردیم به من گفتند روحیه جنگنده خوبی داری، بیا به عنوان فایتر(مبارز) هم شرکت کن

به او می‌گویم پس طلا را کدامتان به دست آورد؟ رومینا پاسخ می‌دهد: در بخش مبارزه من طلا آوردم. با یک دختر تهرانی با کمربند مشکی که خیلی از من بلندتر بود فایت داشتم. با اینکه خیلی درشت‌تر و قوی‌تر از من بود، اما ضربات پای من به خاطر اینکه قبلا تکواندو کار می‌کردم خیلی بهتر بود و طلا را گرفتم.

رو به سودابه خانم می‌پرسم از قبل هم ورزش می‌کردید؟ لحن صحبتش آرام‌تر می‌شود و پاسخ می‌دهد: تا دو سال قبل که پدرم فوت شد و شوهرم برای تغییر روحیه‌ام به من پشنهاد داد ورزش کنم، اصلا اهل ورزش نبودم. شوهرم کارگر کارخانه خودروسازی است و اهل ورزش زورخانه‌ای. به من گفت ورزش حال و هوایت را عوض می‌کند. 

دخترها را هم با خوت ببر که نگران هیچ‌چیز نباشی. من متولد59 هستم و از کودکی ورزش را دوست داشتم ولی پدر خدابیامرزم دوست نداشت حتی یک باشگاه ساده برویم. من هم چون پدرم را خیلی دوست داشتم اصلا اعتراض نمی‌کردم. حتی یک‌سال دبیرستان که بودم در مسابقات شطرنج مدرسه رتبه آوردم و برای استانی و کشوری معرفی شدم، اما پدرم اجازه نداد چون مسابقات در تهران بود.


تأثیر ورزش از کودکی

تابلوفرش‌های روی دیوار را که هنر دست خودش است نشان می‌دهد و می‌گوید: سال83 ازدواج کردم، رومینا هم سال86 و رکسانا سال89 به دنیا آمدند. در این سال‌ها اصلا ورزش نمی‌کردم اما فعالیتم زیاد بود و بدنم از نظر جسمانی در شرایط خوبی قرار داشت. زمانی کارگاه قالی‌بافی داشتم و دستم به هر کاری می‌رود. 

وقتی برای آمادگی جسمانی به باشگاه رفتم، مربی‌ام میترا آریایی‌منش بعد از سه‌ماه به من گفت که شرایط جسمی‌ات برای مسابقه خوب است و اولین جرقه حضور در مسابقات در ذهنم زده شد. همسرم هم با روی باز استقبال کرد و تمریناتم را پیش استاد فاطمه طوسی و مژگان آریایی‌منش شروع کردم. دخترها هم همراهم می‌آمدند، اما نه با آن جدیتی که من تمرینات را دنبال می‌کردم. دو ماه تمرین از 10صبح تا 4بعدازظهر طاقت‌فرسا بود اما با علاقه‌ای که داشتم برایم شیرین و لذت‌بخش می‌شد.

به دخترها اشاره می‌کند و می‌گوید: بچه‌ها از کودکی ورزش می‌کردند. از چهارسالگی ژیمناستیک، تکواندو، شنا و بعد هم بسکتبال. رومینا خیلی سال قبل در مسابقات ژیمناستیک بین باشگاه‌ها مدال آورد و برنده شد. به همین دلیل برای این مسابقات هم تقریبا آماده بودند و مثل من راه سختی را پیش رو نداشتند.


یک تیم قوی هستیم

رومینا کلاس نهم است و رکسانا کلاس هفتم. همین نزدیک بودن سن خواهرها باعث شده همیشه همراه هم بتوانند ورزش کنند و پایه خوبی برای مبارزات یکدیگر باشند. رومینا مثل همه خواهربزرگ‌ترها که همیشه حواسشان به خواهر کوچکشان هست می‌گوید: رکسانا خیلی خوب ورزش می‌کند. حالا که مامان هم ورزش را شروع کرده ما سه نفری یک تیم قوی را تشکیل می‌دهیم. در مبارزات مامان، من به‌عنوان کوچ( مربی) حضور داشتم. در مبارزه‌ای که باخت، ضربه‌های دست مامان خیلی بهتر و قوی‌تر بود و من فکر می‌کنم عدالت رعایت نشد.

سودابه خانم می‌خندد و می‌گوید: نه، این‌طورها هم نبود، رقیبم واقعا بهتر بود و قوی‌تر. سابقه ورزشی‌اش هم از من خیلی بیشتر بود. در مسابقات براساس کمربند و رتبه مبارزه نمی‌کردند و تعیین رقیب براساس وزن بود. همین نکته باعث می‌شد اختلاف زیاد باشد. با یادآوری لحظه بردن رومینا می‌گوید: اول رومینا مسابقه داد و طلا را برد. با خوشحالی به همسرم تلفن زدم و به او اطلاع دادم. 

در مسابقات براساس کمربند و رتبه مبارزه نمی‌کردند و تعیین رقیب براساس وزن بود

باورش نمی‌شد و فقط می‌گفت فیلم مسابقه را بفرست. آخر شب که من و رکسانا هم مدال گرفتیم با همسرم و مادرم تماس گرفتم و هیجان و شادی‌ام را با آن‌ها قسمت کردیم. هزینه‌های این مسابقات که برای هر نفر حدود سه‌میلیون تومان می‌شد با خودمان بود و برای ما که سه نفر بودیم سنگین تمام می‌شد. اما همسرم با اینکه یک کارگر ساده است با همان حمایت‌های همیشگی هر طور بود برایمان جور کرد.


اراده ما قوی‌تر است

حرف هزینه‌ها و حمایت که می‌شود نگرانی‌های یک مادر و همسر در چشم‌هایش دیده می‌شود. ولی با همان روحیه جنگجو و بااراده می‌گوید: من تازه انگیزه پیدا کرده‌ام. یادم هست آن اوایل مربی‌مان از مسابقه‌ای صحبت می‌کرد که دلم می‌خواست در آن شرکت کنم. وقتی متوجه شدم شرط سنی زیر 35سال دارد خیلی توی ذوقم خورد اما ناامید نشدم. الان هم اگر خدا بخواهد می‌خواهم تحصیل در رشته تربیت‌بدنی را شروع کنم و ورزش را ادامه بدهم. رومینا هم به تکواندو علاقه بیشتری دارد و ورزش را جدی‌تر از قبل ادامه می‌دهد.

به رکسانا که خجالتی‌تر و کمروتر از خواهرش است نگاه می‌کنم و می‌گویم خودت بگو برای آینده‌ات چه برنامه‌ای داری؟ شیطنت کودکانه‌اش را پشت صدای آرامش که به زور شنیده می‌شود مخفی می‌کند و می‌گوید: من به هنر علاقه دارم. تابلوهای سیاه‌قلم می‌کشم و می‌خواهم ورزش و هنر را با هم ادامه دهم.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44